مثل میوه ی افتاده ئی
دلتنگم
میوه ئی که درختش را بریده و
برده اند.
-شمس لنگرودی-
عشق
صحرائی سراب است
در پیاله نازکی
و شگفتا
غرقت می کند.
تو درها را کمی بگشاکه عطر وحشی گل هابپیچد در اتاق من تو درها را کمی بگشاکه شاید سیل لک لک هانشیند بر رواق من
و راهرفتن تو طوری بود
باران خزانی بر بامباد آکنده اندوه تکه های بهار را که در قلبم جا نهادی کجا بگذارم