حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم ...
-سید علی صالحی-
اگر عشق
آخرین عبادت ما نیست
پس آمده ایم اینجا
برای کدام درد بی شفا
شعر بخوانیم وباز به خانه برگردیم؟!!!
-سید علی صالحی-
بی همیشه،
بی هنوز،
اما روشن مثل ِ روز.
میفهمم کار از سه کنج ِ سایه و
تماشای واژه گذشته است.
کار از نی نوای نوشتن گذشته است.
دیگر ننویس، بیا.
- سید علی صالحی-
چقدر گفتم حال همهی ما خوب است و باز
تو حتی باورت نشد!
خب راستش را بخواهی
آن روز باد میآمد
من هم دروغ گفته بودم به آسمان
یعنی گفته بودم خوبیم، حالمان خوب است،
اما تو عاقلتر از آنی که باورت شود!
- سید علی صالحی -
با چشمانت حرف دارم ...
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم...
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم... که همیشه بی جواب ماند.
... باور نمی کنی؟!
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت ... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشــــــــــق بزرگترین آرامــــــــــش جهان است.