این لحظه ها پایان دلتنگی
این روز ها محکوم بی صبری ست
من پا به پای گریه بیدارم
دنیام عجیب این روز ها ابری ست
حسم شبیه خواب و بیداری ست
بین ندیدن ها و دیدن ها
حسی شبیه ترس یه گنجشک
از شاخه هنگام پریدن ها
بی ترس این دلشوره ها هر شب
فانوس دنیای تو روشن بود
این شهر روزی شهر رویاهام
این خونه روزی خونه ی من بود
ای لحظه ی آرامش و تصمیم
حس می کنم بسیار نزدیکی
من با تو می مونم تموم عمر
من بر نمی گردم به تاریکی
- عبدالجبار کاکایی -
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
- فاضل نظری -