اشعار مورد پسند

اشعار مورد پسندی که گه گاه میخوانیم و به اشتراک میگذاریم

اشعار مورد پسند

اشعار مورد پسندی که گه گاه میخوانیم و به اشتراک میگذاریم

67


بی همیشه،

بی هنوز،

اما روشن مثل ِ روز.

می‌فهمم کار از سه کنج ِ سایه و

تماشای واژه گذشته است.

کار از نی نوای نوشتن گذشته است.

دیگر ننویس، بیا.


- سید علی صالحی-

66


هی بختِ بیدار من 

عصا میخواهی چه کنی؟ 

تو سَرَت شکسته است!


- سید علی صالحی -

64


رفتارت اگر شاعرانه باشد
قول می دهم
در اردیبهشت که شش دانگش به نام شیراز است
سهیم ات کنم
کلمات را هم آنقدر برقصانم برای چشمانت
که فکر تنبلی نیفتند
یا از نیمه های شب گذشته
بیدار باش اعلام کنم به تمامشان
و دستور دهم شعر شوند برایت
حتی می توانم آنقدر نارنج به خوردشان دهم
که فشارشان بیفتد از روی سطرهای افقی
هر بارانی هم آمد
شانه هایم را پهن کنم برایت

-احمد نامداریان-

60


و من 

هر گلی را که می دیدم از 

دستهای تو آغاز می شد 

و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام 

بوی تو را داشت 


- سلمان هراتی -

59


تنهایی در اتوبوس، چهل و چهار نفر است

تنهایی در قطار،

هزار نفر.


به تو فکر می کنم

در چشم های بسته آفتاب بیشتری  هست

به تو فکر می کنم

و هر روز

به تعداد تمام دندانهایم سیگار می کشم.

ما چون بارانی هستیم

که همدیگر را خیس می کنیم


- غلامرضا بروسان -

58


دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد



- قیصر امین پور -