من ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سر مستک و دستک زن خویشم کردی
- مولوی -
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
- فاضل نظری -
مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گلها را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفائی دید نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را
چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیدهتر کردی معما را
- فاضل نظری -
شادم به مهربانی چشمانت می ترسم از خشونت ابروهات
خاتون بی ملاحظه معلوم است از زیر روسری همه ی موهات
خاتونِ پشتِ پنجره ی سلطان من حاضرم غلامِ در ات باشم
ای کاش بی مضایقه جا می شد در گوشِ من تمامِ النگوهات
تو مثل زعفران خراسانی خورشید از دو چشم تو می تابد
حالا که توی دام تو افتادم پس کو کجاست ضامنِ آهوهات
این دور و بر که دزد فراوان است شیرین زبانیِ تو خطر دارد
خاتون تویی که قند و عسل هستی بگذار من مواظب کندوهات ...
بگذار این زبانِ معاصر را اصلا کمی عوض کنم از اینجا
مخمورِ جامِ نرگسِ مستم کن مدهوش از پیاله ی شب بوهات
- آرش پور علیزاده -
با تیشه ی خیال تراشیده ام تو را
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبیه برتری
با هیچ کس بجز تو نسنجیده ام تو را...
- قیصر امین پور -
لنگه های چوبی درب حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...
- حسین پناهی -