با تیشه ی خیال تراشیده ام تو را
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبیه برتری
با هیچ کس بجز تو نسنجیده ام تو را...
- قیصر امین پور -
لنگه های چوبی درب حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...
- حسین پناهی -
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
- فریدون مشیری -
و من
هر گلی را که می دیدم از
دستهای تو آغاز می شد
و آبی که از بیشه ای دور می آمد آرام
بوی تو را داشت
- سلمان هراتی -
تنهایی در اتوبوس، چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار،
هزار نفر.
به تو فکر می کنم
در چشم های بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندانهایم سیگار می کشم.
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می کنیم
- غلامرضا بروسان -
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
- قیصر امین پور -