اشعار مورد پسند

اشعار مورد پسندی که گه گاه میخوانیم و به اشتراک میگذاریم

اشعار مورد پسند

اشعار مورد پسندی که گه گاه میخوانیم و به اشتراک میگذاریم


هربار می خندی
تعادل این شهر به هم می خورد
اما بخند
زندگی را
برای از نو ساخته شدن بهانه ای باید


-لیلا کردبچه-


خانه‌ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می‌گذارم و برایت پست می‌کنم.
ستاره‌ی کوچکی در کلمه‌ای بگذار و به آسمانم روانه کن.
بسیار تاریکم ...


-منوچهر آتشی-


و راه‌رفتن تو طوری بود

که باغ‌ها با نخ پیراهن‌شان مشغول می‌شدند
تا چشم‌شان به شما نیفتد
و شرمنده‌ی خود نباشند...


-شمس لنگرودی-


تنهایی
زمستانِ « سیبِری » است انگار
استخوان می‌ترکاند لاکردار!‏



-رضا کاظمی-


اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی هایش خالی ست
قطاری می رود از تبریز
یکی از کوپه هایش خالی ست
سینماهای شیراز پر از تماشاچی ست
که حتما ردیفی از آن خالی ست
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عده ای هستند که نمی آیند
شاید کسی در چشم من است،
که رفته از چشمم
نمی دانم ...


-بیژن نجدی-


وای!...
گریه مون هیچ!
خنده مون هیچ!
تنها آغوش تو مونده...
غیر از اون هیچ!

-زویا زاکاریان-