-
[ بدون عنوان ]
24 اردیبهشت 1391 14:12
تو مپندار که خاموشیِ من، هست برهانِ فراموشیِ من... - حمید مصدق -
-
[ بدون عنوان ]
24 اردیبهشت 1391 14:00
نمی دانم کدام پل درکجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد... - گروس عبدالملکیان -
-
[ بدون عنوان ]
24 اردیبهشت 1391 13:58
دلتنگی؛ خیابان شلوغی است که تو در میانه اش ایستاده باشی ببینی می آیند ببینی می زوند و تو همچنان، ایستاده باشی - علیرضا روشن -
-
[ بدون عنوان ]
24 اردیبهشت 1391 13:52
آرامش دریای مرا ریخته بر هم این زن که پری خوست... پری روست... پری شان... با حوصله تنگ و دل سنگ چه سازم؟ با دوست پریشانم و بی دوست پریشان... - علیرضا بدیع -
-
[ بدون عنوان ]
22 اردیبهشت 1391 23:11
بی حوصله ام ! دست خودم نیست ... کمی دلتنگ فردایم ! فردایی که تو می آیی ؛ شاید... من نباشم . - حسین پناهی -
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:09
به همان سادگی که کلاغ سالخورده با نخستین سوت قطار سقف واگن متروک را ترک می گوید دل دیگر در جای خود نیست به همین سادگی ! -حسین منزوی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:08
صدای قلب نیست صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی است کمی خسته شوی کافی است کمی بایستی ... -گروس عبدالملکیان-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:07
فصل عوض می شود جای ِ آلو را خرمالو می گیرد جای ِ دلتنگی را دلتنگی -علیرضا روشن-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:07
تو درها را کمی بگشا که عطر وحشی گل ها بپیچد در اتاق من تو درها را کمی بگشا که شاید سیل لک لک ها نشیند بر رواق من -شمس لنگرودی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:06
گنجشکها با تو دوستـند گربهها از صدای پایت فرار نمیکنند سوسکها - اگر تو بخواهی - کنار دمپاییها دراز میکشند جانور درونم آرام شده است تو با کدام زبان حرف میزنی؟! - حافظ موسوی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:06
بگیر فـطـره ام اما مخور برادر جان که من در این رمضان قوت غالبم غـم بود! - مهدی اخوان ثالث-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:05
لبت لبهی پرتگاه آنجا که باید بگیرم یا پرت شوم... - حسن اسماعیل زاده-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:04
بلند ترین کتاب دنیا را مینویسم که یک عمر کاغذ داشته باشد و هی هر صفحهاش را پر می کنم از دستهای تو و اتفاقات ِ بودار حوالیشان ؛ قول میدهم هر شب سرم را که بگذارم روی یکی از صفحههای کتاب ، آرام بگیرم و تا صبح بخوابم... -محسن شرو-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:03
بی تو خاکسترم بی تو، ای دوست! بی تو تنها و خاموش مهری افسرده را بسترم. بی تو در آسمان، اخترانند دیدگان شررخیز دیوان بی تو نیلوفران آذرانند. بی تو خاکسترم بی تو، ای دوست! بی تو این چشمه سار شب آرام چشم گرینده ی آهوانست. بی تو، این دشت سرشار دوزخ جاودانست. بی تو مهتاب تنهای دشتم بی تو خورشید سرد غروبم بی تو بی نام و بی...
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 19:00
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز که گریه های من از شب بزرگــــــــــــــتـــــــــــــــــــر شده است... -سید مهدی موسوی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:59
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل خوب است مثل همین باران ِبیسوال که هی میبارد که هی اتفاقا آرام و شمرده شمرده میبارد -سید علی صالحی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:57
زیباترین دریا دریایى است که هنوز در آن نراندهایم زیباترین کودک هنوز شیرخواره است زیباترین روز هنوز فرا نرسیده است و زیباترین سخنى که میخواهم با تو گفته باشم هنوز بر زبانم نیامده است . -ناظم حکمت-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:55
هر دارو که علاج بود در خانه داشتم اما تنم در باد به تماشای غزلهای آخر می رفت امروز را بی تو خفتم فردا که خاک را به باد بسپارند تو را یافته ام مگر تو نسیم ابر بودی که تو را در باران گم کردم ؟ -احمدرضااحمدی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:54
هربار می خندی تعادل این شهر به هم می خورد اما بخند زندگی را برای از نو ساخته شدن بهانه ای باید -لیلا کردبچه-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:53
خانهات سرد است؟ خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم. ستارهی کوچکی در کلمهای بگذار و به آسمانم روانه کن. بسیار تاریکم ... -منوچهر آتشی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:51
و راه رفتن تو طوری بود که باغ ها با نخ پیراهن شان مشغول می شدند تا چشم شان به شما نیفتد و شرمنده ی خود نباشند... -شمس لنگرودی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:50
تنهایی زمستانِ « سیبِری » است انگار استخوان میترکاند لاکردار! -رضا کاظمی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:49
اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی ست قطاری می رود از تبریز یکی از کوپه هایش خالی ست سینماهای شیراز پر از تماشاچی ست که حتما ردیفی از آن خالی ست انگار یک نفر هست که اصلا نیست انگار عده ای هستند که نمی آیند شاید کسی در چشم من است، که رفته از چشمم نمی دانم ... -بیژن نجدی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:48
وای!... گریه مون هیچ! خنده مون هیچ! تنها آغوش تو مونده... غیر از اون هیچ! -زویا زاکاریان-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:47
بر سرم سایه نکن بگذار باران کمی از روزهایی که با تو خاطره نکرده ام را با خود ببرد. -نگین آذر-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:47
باران خزانی بر بام باد آکنده اندوه تکه های بهار را که در قلبم جا نهادی کجا بگذارم -شمس لنگرودی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:46
وقتی تو نیستی شادی کلام نامفهومیست و «دوستت میدارم» رازیست که در میان حنجرهام دق میکند و من چگونه بیتو نگیرد دلم اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند.. -حسین منزوی-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:44
پرندگان به هم که میرسند آشیانه میسازند؛ من و تو خاطــره ... -مژگان عباسلو-
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:43
تنها نشسته ام ... چای مینوشم ، وبغض می کنم! هیچکس مرا به یاد نمیآورد! این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی! و من ... حتی آرزوی یکی نبودم! - سید حسین احمدپناه -
-
[ بدون عنوان ]
21 اردیبهشت 1391 18:42
ستیز تگرگ و گلبرگ مصاف آینه و الماسِ پیکار کبریت و خرمن نبرد اُرکیده و داسِ! -ایرج جنّتی عطایی-